آیا نظریه واحدی برای آگاهی در راه است؟

آگاهی همچنان یکی از بزرگترین معماهای علم است. در حالی که فیزیکدانان به دنبال نظریهای واحد برای همه چیز هستند، گروهی از عصبپژوهان اروپایی نیز اکنون تلاش میکنند نظریهای واحد برای درک آگاهی ارائه دهند.
این گروه که از اعضای پروژه مغز انسان (Human Brain Project) تشکیل شده، نتایج همکاری خود را در مجله Neuron منتشر کرده است. هدف آنها بررسی پنج نظریه برجسته آگاهی و یافتن نقاط مشترک میان آنهاست.
وقتی نظریهها با هم حرف میزنند
به گفته پژوهشگران، تا امروز بسیاری از دانشمندان هر نظریه را بهصورت جداگانه توسعه دادهاند، بدون آنکه تعامل یا مقایسه دقیقی بین آنها وجود داشته باشد. اما در این مطالعه، با تجزیه و تحلیل هر نظریه به اجزای سازندهاش، مشخص شد که بسیاری از مفاهیم نه تنها با هم در تضاد نیستند، بلکه در واقع به جنبههای مختلف آگاهی اشاره دارند.
در مقاله آمده است:
«بسیاری از نظریههای آگاهی لزوماً در تضاد با یکدیگر نیستند؛ بلکه اغلب هرکدام به جنبهای متفاوت از پدیده آگاهی میپردازند و در نهایت بر سازوکارهای عصبی مشابهی تکیه دارند.»
پنج نظریه، یک مسیر مشترک
پژوهشگران پنج نظریه اصلی را که سه نوع از چهار مدل پیشنهادی آگاهی را پوشش میدهند، بررسی کردند. نتیجه بررسی نشان داد که تمام نظریهها دو بنیان کلیدی مشترک دارند:
- پردازش بازگشتی (Recurrent Processing) – ارتباط دوطرفه میان نواحی مختلف مغز که به تداوم تجربه آگاهانه کمک میکند.
- ادغام اطلاعات (Integration) – ترکیب دادههای حسی و شناختی برای ایجاد یک تجربه یکپارچه از جهان.
افزون بر این، نظریهها در جزئیات نیز اشتراکاتی دارند؛ از جمله نقش حیاتی قشر پسسری مغز (Posterior Cortex) و بازخوردهای محلی در ریزمدارهای عصبی. این همگراییها نشان میدهد که ممکن است همه نظریهها در سطوح مختلف از یک حقیقت بنیادی واحد سخن بگویند.
گامی به سوی درک عمیقتر ذهن
اختلافنظرهای میان نظریههای آگاهی گاهی به جدالهای علمی و اتهام «بیاعتباری» میان دانشمندان منجر شده است. اما این پژوهش میکوشد رویکردی همکاریمحور را جایگزین رقابت کند.
در واقع، نویسندگان مقاله بر این باورند که ادغام نظریهها و طراحی آزمایشهایی که همزمان به چند پرسش پاسخ دهند، میتواند سرعت پیشرفت علم آگاهی را چند برابر کند.
آیا سرانجام به پاسخ میرسیم؟
دانشمندان اذعان دارند که هنوز فاصله زیادی تا یافتن نظریه نهایی باقی مانده است. اما این همکاری گسترده، نخستین گام واقعی برای رسیدن به یک مدل واحد از آگاهی محسوب میشود. شاید روزی بتوان گفت که علم، پس از قرنها جستوجو، درک کاملی از «خودآگاهی» انسان پیدا کرده است.



